محمد راغب، مهدی فیضی
مثال تعزیه و مسئله بازنمایی
بیش و کم بحث از تعزیه به ترازهای مقولی دیگری چون نمایش، نمایش شرقی، نمایش ایرانی و ... انتقال داده شده است و همین امر روندِ بازشناسی خود تعزیه- و در واقع، یادکردی را که «تعزیه» خوانده میشود- مبهم ساخته است. از اینرو در آنچه میآید، تعزیه نه فصلی از تاریخ نمایش در ایران، بلکه در نتیجهی تعلیق ویژگیهای تجربیاش و قرارگرفتن در «رابطه با خودش»، تنها مثال یا پارادایم خودش (یک فرضیۀ پارادایمی) خواهد بود تا بدینسان بتواند در فرایند فهمپذیری خود مشارکت کند.
بنابراین پرسش اصلی «چیستیِ» خود تعزیه خواهد بود پیش از واگذاریاش به مقولههایی که انتظارش را میکشیدهاند. و چنانکه اشاره شد پاسخ به این چیستی نه از توصیف ویژگیهای تعزیه که از تعلیق آنها ممکن خواهد شد. بدینسان نامی که در این تعلیق برای تعزیه به یاد خواهد آمد همان mimesis خواهد بود از چشماندازی دیگر. در واقع، مثالِ تعزیه خواهد کوشید تا میمسیس را دوباره معنا کند، به طوری که میمسیس دیگر نه تقلید یا بازنمایی که فراشد تجربهی حضورِ (یک اثر) خواهد بود: زندگیِ بالفعلِ اثر. در نتیجه، ممیسسِ تعزیه نشان خواهد داد که چگونه «تئاتر» همچون انحرافی از کنش و منش میمسیس یونانی، و بهعنوان «تقدیر گفتمانیِ» آن، شکل گرفته است.
بدینسان، مسئلهی نهانی بحث نمایان خواهد شد: تقابلِ سادگی حضور و «هنر» اجرا (بازنمایی تئاتریک)، تقابلِ حضورِ صرف چیزها و «واقعیتِ» در حالِ اجرا؛ اینکه آنچه بهاصرار «واقعیت» خوانده میشود برساختهی هنرِ فراگیرِ اجراست.
واژگان کلیدی: تعزیه، مثال، پارادایم، میمسیس، بازنمایی، اجرا.