سعید یزدانی، محمدرضا شهبازی
مناسبات بینامتنی میان تاریخ و درام با نگرش ویژه به نمایشنامه «مردی برای تمام فصول»
چکیده
مبحث اقتباس از متون تاریخی و سایر متون موجود، همواره به عنوان یکی از مباحث مورد نظر منتقدین در عرصه ادبیات بوده است. این نوع اقتباس راهی برای ایجاد متون جدید بوده است، تا جایی که برخی معتقدند که هیچ متنی وجود ندارد که به متن دیگری ارجاع داده نشده باشد. درواقع در دنیای ادبیات و هنر، در تولید متن اقتباسی یا تهیه آثار مبتنی بر اقتباس، اشخاص به نوعی مطلب را به متنی ارجاع میدهند که پیشازاین تولید شده است، بنابراین نه تنها متون ادبی پیشین بلکه تاریخ نیز میتواند منبع اقتباس بینامتنی باشد. در اینجا منظور از بینامتنیت، شکل گیری متنی توسط متون دیگر است و در این مقاله «تاریخ» به مثابه «متن» تلقی شده است. نویسندگان در این مقاله سعی می کنند با تکیه بر نظریات نظریه پردازانی مانند کریستوا، هاچن، بارت و نظریه «اضطراب تأثیرِ» هَرولد بلوم به اقتباس دراماتیک از تاریخ با تأکید بر اثر نمایشی «مردی برای تمام فصول» اثر رابرت بولت بپردازند. روش تحقیق از نوع توصیفی-تحلیلی بوده و از روش گردآوری کتابخانهای استفاده شده است. آنها همچنین سعی کرده اند به این پرسش اصلی که چگونه با آفرینش اثر نمایشی «مردی برای تمام فصول» ، رد پای جدیدی در تاریخ بهجای مانده است، پاسخ دهند. نتایج حاصل بیانگر آن است که این در نوع اقتباس دراماتیک از تاریخ در اثر نمایشی « مردی برای تمام فصول » مطابق با رویکرد رابرت بولت در نمایشنامه خود توانسته این رد پا در تاریخ به بخوبی بازسازی کند.
واژههای کلیدی: اقتباس دراماتیک، بینامتنیت، تاریخ، « مردی برای تمام فصول»، کریستوا، هاچن.