حسن خیری ـ اسماعیل شفیعی
بررسی ماهیت مرگ و هستیِ کاراکترهای اصلی تراژدیهای چهارگانهی شکسپیر بر اساس آراء هایدگر
چکیده
بررسی سیر تحول تراژدی از اولین نمونههای آن در یونان باستان تا تراژدیهای بزرگ شکسپیر و در نهایت تراژدیهای امروزین، گواه اهمیت مرگ در تراژدی است. به عبارتی در تراژدی پرداختن به مقولهی مرگ یکی از مهمترین اولویتهاست. در میان تراژدیهای نگاشته شده در طول تاریخ، تراژدیهای شکسپیر، از آن روی که از دریچهی مرگ، طبیعت انسان و سرشت مخاطرهآمیز میرایی بشر را به تصویر میکشند، دارای اهمیت هستند و به همین دلیل مرگ، جایگاه ویژهای در آنها دارد. برای شناخت و تبیین ماهیت مرگ و هستی در تراژدیهای چهارگانهی شکسپیر، استفاده از آراء هایدگر را میتوان راهنمای خوبی به شمار آورد، چراکه هایدگر از طریق تحلیل مفهوم مرگ به هستی میرسد. با به کارگیری آراء وی، از رهگذر مرگ قهرمانان شکسپیر، هستی آنان بر ما آشکار میگردد و از طریق تحلیل هستی ایشان، میتوانیم جنبههای پنهان کاراکترهای شکسپیری را بیشتر و عمیقتر بشناسیم. در این مقاله با استناد به منابع کتابخانهای و به روش توصیفی تحلیلی، مقولهی مرگ در هر یک از تراژدیهای چهارگانه ی شکسپیر (اتللو، مکبث، هملت، لیرشاه) براساس آراء هایدگر مورد بررسی قرار گرفته است. از بررسی و تحلیل مرگ کاراکترهای اصلی تراژدیهای منتخب، این مهم حاصل آمد که در میان قهرمانان تراژدیهای شکسپیر، لیرشاه تنها قهرمانی است که دچار مرگ اگزیستانسیال میشود و دارای اصالت در هستی و مرگ خویش است.
واژگان کلیدی: مرگ، هایدگر، شکسپیر، مکبث، هملت، لیر شاه، اتللو.