در حال بارگذاری ...
امیررضا دیلمانی، محمدجعفر یوسفیان کناری

مطالعه ی سنت و مدرنیته در نمایشنامه های باستان گرا از 1300 تا 1320 (با رویکردی جامعه شناسانه)

چکیده

این مقاله قصد دارد تا به وسیله‌ی اقتباس یک الگوی نمایشی از مفاهیم مربوط به جامعه‌شناسی، سنت، مدرنیته و رابطه‌ی آن‌ها را در شماری از متون نمایشی باستان‌گرای دوره‌ی پهلوی نخست مورد خوانش قرار دهد. سنت حضور گذشته‌ی یک جامعه در زمان حال است که می‌تواند در متون کتبی محقق شود. مدرنیته هم در جهان سوم، تقلید هدفمند از استاندارد‌های کشور‌های توسعه‌یافته است که می‌تواند در وجوه مختلف یک جامعه اعمال شود. برعکس دیدگاه‌های اولیه‌ی حول این دو مفهوم، سنت و مدرنیته همواره در تضاد با یکدیگر نیستند و گاه حتی می‌توانند با یکدیگر ترکیب شده و در همپوشانی با هم نیز قرار بگیرند. یکی از مهم‌ترین نمونه‌های این همپوشانی در دوران ملی‌گرایی، مثل دوره‌ی پهلوی نخست محقق می‌شود. هدف مقاله‌ی حاضر این است که با روش توصیفی – تحلیلی تجلی سنت، مدرنیته و رابطه‌ی این دو را در عناصر نمایشی شماری از متون باستان‌گرای دوره‌ی پهلوی نخست مطالعه کرده، و نشان دهد که در این متون این دو مفهوم در نقطه‌ی مقابل یکدیگر نبوده، بلکه با یکدیگر همپوشانی دارند. دامنه‌ی پژوهش به شماری از متون باستان‌گرای دوره‌ی پهلوی اول محدود می‌شود. این متون از آثار نویسندگانی چون صادق هدایت، ذبیح بهروز، گریگور یقیکیان و از همه مهم‌تر میرزاده‌ی عشقی انتخاب شده‌اند که از نظر ملک‌پور از نویسندگان شاخص این دوره هستند. این پژوهش سعی دارد تا به این پرسش پاسخ دهد که متون باستان‌گرای دوره‌ی پهلوی به وسیله‌ی کدام‌یک از عناصر نمایشی همپوشانی سنت و مدرنیته را بازتاب می‌دهند؟ به نظر می‌رسد که این متون در برخی از عناصر نمایشی، از قبیل شخصیت‌پردازی، زمان، مکان، زبان وکشمکش نمایشی به احضار سنت‌ها می‌پردازند، و به طور همزمان دارای درون‌مایه‌‌ی ناسیونالیستی و قالب ادبی مدرن هستند، که با آشنایی ایران با تمدن اروپا به کشور وارد شدند. این همپوشانی باعث می‌شود تا این متون، در عین مدرن بودن، هویت ایرانی را در خود حفظ کنند.

واژگان کلیدی:

سنت و مدرنیته، نمایش‌نامه‌های باستان‌گرا، ادبیات نمایشی ایران، میرزاده عشقی




نظرات کاربران