غلامرضا عباسی، سید مصطفی مختاباد، محمدرضا شریفزاده
نقش شوخی در نمایشنامه "دایره گچی قفقازی" اثر "برتولت برشت"
چکیده
کمدی ، طنز ، مضحکه یا بهطورکلی شوخی ، بدیل تراژدی است . اگر تراژدی جهان را جولانگاه قدرت های شکست ناپذیر خدایان و تقدیر در مبارزه با بزرگان و برگزیدگان اجتماع میداند ، کمدی با به سخره گرفتن قدرت، انسان عامی و تحقیرشده را پیروز معرکهی قدرتمندانی میکند که در غیاب او، اما برای تعیین سرنوشت او، برپا شده است . هرکجا گریستن بر سرنوشت تراژیک بشر کفاف نمی دهد، شوخی این وظیفه را از طریق خنداندن بعهده می گیرد . بیهوده نیست که شکلک های تیپیک تئاتر به شکل دو چهره ی خندان و گریان نشان داده می شود . تراژدی و کمدی دو جنبه متضاد اما به هم پیوسته اند که از همان ابتدای تاریخ ، تئاتر را تعریف کرده اند .
قهرمان کمدی برخلاف تراژدی، تقدیر و سرنوشت سازان را با حیله و طراری – و گاه حماقت – از سر راه برمیدارد . سلاح تئاتر اپیک در این مبارزهی نوین ، نه خلسه و وادادگی تماشاگر، بلکه برعکس برانگیختن هوشیاری و دانایی او در آگاهی مداوم از صحنهی تئاتر بعنوان صحنه تئاتر و نه بازسازی واقعیت بر صحنه ناشی میشود . تئاتر اپیک به تماشاگر بعنوان همکار در کشف واقعیت از طریق بازی و نمایش مینگرد و به همین دلیل تراژدی از طریق محتوا و فرم مورد هجوم طنز قرار میگیرد تا به جای ترس از تقدیر، تفکر انسانی از وضعیت تقدیریاش و راههای مقابله با آن آگاه شود. در این مقاله خواهیم دید که نمایشنامه "دایره گچی قفقازی" بهمثابه ی تئاتر نو و درهم شکننده ی معیارهای ارسطویی در تئاتر کهن، چگونه از عناصر کمیک ( مضحکه و کمدی ) در ساختار خود سود جسته است تا بتواند از ویژگی هایی از قبیل کاتارسیس و پیرنگ مستحکم ارسطویی فراتر رفته و نمایش را به وسیله ی آگاهی تماشاگر از موقعیت خود در جهان مدرن تبدیل کند .
واژگان کلیدی: کمدی ، مضحکه، تئاتر اپیک، دایره گچی قفقازی