سارا پینی/ سعید اسدی
مروری بر رویکردهای جایگزین برای الگوی کلاسیک حضور صحنهای در هنرهای نمایشی
چکیده
حضورِ صحنهای در سنتهای تئاتری، در آنچه که "الگوی کلاسیک حضور" نامیده میشود، بهطور کلی به عنوان توانایی بازیگر منفرد برای مسحور کردن مخاطب درک میشود (شرمن ، 2016). مطابق چنین الگویی، حضور به عنوان مزیت و ویژگی برتر اجراگر ماهر ، ناشی از کاریزمای ذاتی و رژیمهای آموزشی او پنداشته میشود. حضور در صحنه چه به مثابه نوعی نیرویِ ذاتی و چه به عنوان عملی ماهرانه توصیف شود، اجراگر اشغال کنندهی موقعیت قدرت خواهد بود و مخاطبان به عنوان گیرندگانی صرف، بدون اختیار عمل میکنند. آیا حضور دارای کیفیت زیبایی ذاتی است، یا بهتر بگوییم حالتی ذهنی است که هم مخاطب و هم بازیگر میتوانند آن را به اشتراک بگذارند و تجربه کنند؟ برخی از محققان معتقدند که حس حضور صحنهای از تعامل با مخاطب و زمینه به وجود می آید ، و مخاطبان و اجراگران با حضور توأمانِ فوقالعادهی خود، رویداد اجرا را تشکیل میدهند (زاریلی 2009 ، 2012 ؛ فیشر-لیخته ، 2012)، و برخی دیگر ادعا میکنند مخاطبان و اجراگران مسئولیتی برابر در شکلگیری ادراک از اجرا دارند(هایم ، 2016). از طریق تحلیل انتقادی از ادبیات موجود، این کار چارچوبی بومشناختی برای مطالعه حضور صحنهای فراهم میکند. با دور شدن از الگوی کلاسیک، جهتهای محتمل روششناختی بیشتری برای درک جامعتر از پدیدهی حضور صحنهای پیشنهاد داده میشود.
کلید واژگان
حضور صحنهای؛ تمرین تئاتری؛ هنرهای نمایشی؛ زیست بومشناسی شناختی؛ پدیدارشناسی بازیگری