مژگان خالقی
اسطورههای بلاگردان در نمایشهای ایرانی با تاکیدی بر آثار بهرام بیضایی
چکیده
آیین قربانی (بلاگردانی) از کهنترین آیینهایی است که در میان ادیان و ملل مختلف مورد توجه بوده است. انسانها در تمامی اعصار کوشیدهاند تا با دادن هدیه و قربانی به پیشگاه خدایان، خشنودی شان را جلب نموده، از خشم شان در امان باشند. بلاگردان یا به روایت «سفر لاویان» در کتاب مقدس، «بز بخشش» حیوان برگزیدهای بود که با قربانی شدن اش بار گناهان بنیاسرائیل را از دوش آنان بر میداشت. بعدها، این عنوان به استعارهای برای هر فرد منتخب بدل شد که به تنهایی بار گناهان جامعه را به دوش میکشید و با قربانی شدنش اجتماع را از بلایای زمینی و آسمانی – عذاب الهی، عذاب وجدان – نجات میداد. بلاگردان، چه گناهکار و چه بیگناه، به نمایندگی از تمام گناهکاران جامعه قربانی میشد وهم چون عیسی در مسیحیت، کفارهی گناهان همگان (در مورد مسیح، گناه آغازین انسان) را میداد. مجازات بلاگردان، و شدت آن، مناسبتی با گناه احتمالی او نداشت: مجازات میشد تا ضمانت کند که جامعه همچنان سالم و هشیار و مراقب است و بعد از این از فساد و ننگ و تباهی معاف میماند. معنای مجازاتش این بود: جامعه از «هر» پلیدی پاک شد، «همه» بخشیده شدند.
چنین آیین هایی بیشترین تاثیر را در خاستگاه نمایش داشته اند و در طول زمان به شکلی کهن یا بازآفرینی شده، در آثار نمایشی متبلور شده اند. شرق که خاستگاهی قابل اعتنا برای آیینهای بلاگردانی است، تاثیری شگرف، هم در ادبیات و هم در هنر و مشخصا تئاتر داشته است. در این میان بهرام بیضایی، بیشترین بهره را برده و در اکثر آثار او، ردپای بلاگردان (قربانی) مشهود و قابل بررسی است. بیضایی با شناخت گسترده ای که از اسطوره ها دارد، در نگارش آثار ادبی خود از انواع "اسطورهی قربانی" بهره برده است. در این پژوهش با در نظر گرفتن نظریهی استقرایی جیمز جورج فریزر و رویکرد او به بلاگردانی، آیینهای نمایشی که مبتنی بر قربانیهستند، واشکافی و بررسی خواهند شد. این پژوهش از منظر کارکرد، بنیادین است و از منظر روششناسی، توصیفی تحلیلی است.
واژگان کلیدی: بلاگردان، جیمز فریزر، آیین، اسطوره، بهرام بیضایی