در حال بارگذاری ...
سید مصطفی مختاباد، محمد اوحدی حائری

بررسی پدیدارشناسانه‌ی انسان ـ عروسک در جهان معاصر

چکیده

در فرازی از مقاله‌ی مشهور هاینریش فون کلایست با نام در باب تئاتر ماریونت، نویسنده دوگانه‌ی انسانی و نا انسانی را مطرح می‌کند. او چنین بیان می‌دارد که عروسک چون جاذبه نمی‌داند، پس نقطه‌ی وصلی با زمین ندارد و از این رو آزاد و رهاست ولی در مقابل، انسان با وابستگی به جاذبه از گریز از آن ناتوان است. او در این جا جمله‌ای معترضه به کار می‌برد: مگر آنکه این نخ‌ها توسط کسی کشف شود و آنگاه است که راه روح رقصنده پیدا خواهد شد؛ به این معنا که نتیجه‌ی این کشف و آگاهی، رقصیدن خود انسان و نرقصاندن دیگری است. این منطق رویایی کلایست حتی عروسک را در زمره‌ی وجودی صاحب حرکت مطرح می‌کند که می‌تواند انرژی خود را به گرداننده (یا رقصنده منتقل کند. در این مقاله با مبنا قرار دادن ایدهی کلایست مبتنی بر تفاوت بی قراری در عروسک و انسان، فراروی انسان معاصر از ماهیت خود را بررسی می‌کنیم. در این بررسی پدیدار شناسانه از آرای هوسرل برای راهیابی به مفهوم معصومیت» و از آرای لیوتار برای راهیابی به مفهوم «نادانش» بهره می‌گیریم؛ مفاهیمی که با عبور از «ترکیب زمانمند» زمینه‌ی پرورش روح را فراهم می‌سازند و در عین حال با اتکا به مفهوم «ناسازگاری» تعریف جدیدی از تقابل انسان با مناسبات سیاسی ـ اجتماعی خویش را بر می‌سازند. اما همه‌ی این ایده‌های فلسفی از رهزن شرح حرکات تکنیکی عروسک گردانی نشئت گرفته است و رابطه‌ی عروسک به عنوان صورت مثالین انسان با گرداننده‌اش که توسط کلایست رقصنده نامیده می‌شود، محمل این بررسی معاصر خواهد بود. به این ترتیب در بخش اعظم این مقاله به نوع رابطه‌ی گرداننده (رقصنده) با عروسک می‌پردازیم و نقطه‌ی خیزش تفکر بی قراری عروسک را می‌یابیم، سپس از این مقوله به سمت تحلیل مفهوم فراروی از عقل و منطقی می‌پردازیم که کلایست و لیوتار در ماهیت انسان از آن داد سخن داده‌اند.

واژگان کلیدی: بی قراری، رهایی از جاذبه عقل، پیوند بدن و روح، منطق رویا، عروسک هدایت‌کننده.




نظرات کاربران