در حال بارگذاری ...
محمدرضا شریف‌زاده، مهدی محمدی کیاکلااملشی، سید مصطفی مختاباد

آفرینش نمایش از فلسفه: خوانش کیرکگاردی از نمایش‌نامه‌ی «مراسم قطع دست در اسپوکَن» مارتین مک‌دونا

چکیده:

چگونگی تاثیر گذاری یک اندیشه‌ی فلسفی بر ساختار و محتوای یک اثر نمایشی آغازی برای این پژوهش است. گاه دیدگاهها و روشهای اندیشیدن فلاسفه در تاتر دیده میشود و گاه زبان تاتر به مثابهی بستری برای توضیح و تکامل سپهرهای فلسفی بزرگان اندیشه عمل میکند. پژوهش حاضر به دنبال فراروی‌ قرار دادن شیوه‌ای است که نمایش‌نامه‌نویس می‌تواند با کاربست اندیشه‌ای فلسفی، نمایش خود را پدید آورد و برای این منظور به شباهت‌های دیدگاه معنایی در نمایش‌نامه‌های مارتین مک‌دونا با نگاه  اگزیستانسیالیستی سورن کیرکگارد، با تحلیل نمونه موردی نمایش‌نامه‌ی «مراسم قطع دست در اسپوکن» می‌پردازد. هدف از این تحقیق جستجو برای به کارگیری راه‌کاری تجربی در جهت صورت‌بندی و آفرینش یک اثر نمایشی با تکیه بر دیدگاه‌های فلسفی یک اندیش‌مند خاص می‌باشد و به عنوان نمونه‌ی موردی،  عمق و میزان تاثیر فلسفه‌ی کیرکگارد بر شکل‌گیری و بسط ویژگی‌های شخصیتی و کنش‌های انسانی کاراکتر‌های نمایش‌نامه‌‌های مک‌دونا را با دنبال‌کردن خط سیر و تحول مفاهیم فلسفی کیرکگارد مورد پژوهش قرار داده است. کیرکگارد، از زبان غیر مستقیم برای بیان مفهوم حقیقت ذهنی و دیگر مفاهیم فلسفی خود بهره ‌می‌برد، مفهوم امکانِ مرگ در هر لحظه را بسط می‌دهد، مفهوم آگاهی را در عبارت «باید به همه چیز شک کرد» فراتر و در برابر شک دکارتی توضیح می‌دهد و سه سپهرِ زیباشناختی، اخلاقی و دینی را برای زندگی انسان‌ در نظر می‌گیرد. بر همین اساس فرضیهی پژوهش پیش رو این است که می‌توان با تکیه بر دیدگاه فلسفی یک اندیش‌مند خاص محتوا و ساختار یک نمایش‌نامه را شکل داد و از این رو آشکار می‌گردد که در این مورد، چگونه  شخصیت‌های این نمایش‌نامه بر مبنای سپهر‌ها و ویژگی‌های تشریح شده در آرای کیرکگارد، شخصیت‌پردازی و در پیوند با یکدیگر و خط داستان، چیدمان شده‌اند. در این پژوهش کیفی، از راه مطالعات کتابخانهای و گردآوری نتایج تحلیل معنایی عناصر فلسفی کیرکگارد در نمایش‌نامه‌ی «مراسم قطع دست در اسپوکن» و مقایسه‌ی تکامل و تحول این مفاهیم در نمایش‌نامه‌های پیشین او، رابطهی این دو مقوله به محک آزمایش گذاشته می‌شود. بنا بر این پرسش اصلی این تحقیق عبارت است از: چگونه می‌توان بر اساس یک‌ دست‌گاه فلسفی اثری نمایشی آفرید؟ و به طور موردی چگونه می‌توان بر مبنای نظریهی کیرکگارد کنشهای انسانی و زیباشناسانه شخصیتهای نمایش‌نامه‌ی «مراسم قطع دست در اسپوکن» را صورت‌بندی کرد؟ از پرسش‌های فرعی می‌توان آزمود که اگر نگرش فلسفی به گونه‌ای آشکار در عناصر و محتوا خود را نشان دهد، آیا می‌تواند بر ساختار نمایش نیز تاثیر داشته باشد؟ به چه شکلی می‌توان از اندیشه‌ای فلسفی در تولید نمایش بهره برد؟ از چه طریقی می‌توان ساختار و محتوای نمایش را بر اساس یک فلسفه‌ی خاص پایه‌ریزی کرد؟ به چه منظوری باید دست به این کار زد؟

واژگان کلیدی:

سورن کیرکگارد، مارتین‌ مک‌دونا، اگزیستانسیالیسم، زیبا شناختی، کنش‌های انسانی، نمایش‌نامه نویسی




نظرات کاربران